۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

مارکسیسم و انبوه خلق

مترجم : ح. رياحي
کتاب جدید مایکل هاردت و آنتونیو نگری: "انبوه خلق و دمکراسی در عصر امپراتوری" توضیح مارکسیستی جدیدی از جهانی­سازی و سرمایه­داری به دست می­دهد. اما من می­پرسم: در این میانه جای طبقه کارگر کجاست؟
درجنبش ضد سرمایه­داری دو کتاب "بی نام و نشان" اثر نومی کلاین و "امپراطوری" نوشته مایکل هاردت و آنتونیو نگری بیشترین شهرت را کسب کرده­اند. کتاب نخست شیوه­های رذیلانه نفوذ فزاینده سرمایه­داری بازار بر زندگی ما در دهه نود را به شیوه درخشانی برملا می­کند. اما کتاب "امپراطوری" ازین هم فراتر می­رود و برای فعالین درگیر در اعتراضات رو به گسترش ضد جهانی­سازی سرمایه­داری زمینه نظری فراهم می­سازد تا مبارزات­شان را منطقی و همه فهم سازند. افزون بر این، پس از یک دهه که دم و دستگاه فرمانروای جهانی، مارکس را هم­چون سگ مرده­ای طرد کرده بود، هارت و نگری از این شهامت برخوردار بودند که سنت مارکسیستی پیشه کنند. در حقیقت " امپراطوری" با جمله برانگیزاننده و معروف "کمونیست بودن مایه خرسندی است" پایان یافته است. این کتاب در تدوین نظریه پیچیده مارکسیستی تاثیر خارق­العاده داشته است. روزنامه نیویورک تایمز در آستانه اعتراضات جنوا در ژوئیه سال 2001 کتاب "امپراطوری را "ایده با اهمیت آینده" نام نهاده و هارت و نگری در ایتالیا، جایی که جنبش ضد سرمایه­داری از همه جا قوی­تر است، به منبع اصلی مراجعه فعالین سیاسی تبدیل شدند، به خصوص فعالینی که در جنبش معروف به "سپید جامگان"* و "عصیانگران"* شرکت داشتند.
اکنون هاردت و نگری در پیوست با کتاب "امپراطوری" کتاب "انبوه خلق" را منتشر کرده­اند که مورد تایید نومی کلاین قرار گرفت. در حقیقت، نوشتن این کتاب ضروری بود. چون هاردت و نگری پرسش­های زیادی را بی پاسخ می­دادند. کتاب "امپراطوری" هم پیش از اعتراضات نوامبر 1999 در سیاتل که آغاز جنبش حاضر را رقم زد و هم خیلی پیش از حادثه یازده سپتامبر و جنگ جورج بوش در افغانستان و عراق نوشته شده بود. چنین رویدادهای تاریخی – جهانی بحث نظری هاردت و نگری در "امپراطوری" را شدیدا به چالش کشیده است.
ایده اصلی آن­ها این بود که جهانی شدن اقتصاد و سیاست سرمایه­داری را تغییر داده است.
"امپراطوری" نامی است که به این دگرگونی داده­اند. در این کتاب دولت – ملت جای خود را به نوع جدیدی از قدرت یعنی شبکه جهانی غیرمتمرکز داده است. این تئوری توسط بسیاری از نظریه­پردازان مارکسیست به خصوص پس از یازده سپتامبر، از زوایای گوناگون به چالش کشیده شده است. آیا کشمکش بین امریکا و انگلیس از یکسو، و فرانسه و آلمان از دیگر سو، همان­طور که هاردت و نگری ادعا می­کنند، واقعا تضادهای ملی را در "فضای یکدست امپراطوری" از میان برده است؟ یا شاید هم مهم­ترین نقدی که به "امپراطوری" ایراد می­شود این است که زبان انتزاعی و مجازی این کتاب درک ایده هاردت و نگری را برای خواننده دشوار ساخته است.
پس بدین ترتیب، "انبوه خلق"، چقدر می­تواند به تجزیه و تحلیل هاردت و نگری پیرامون دنیای امروز و استراتژی آن­ها برای دگرگونی آن پرتو افکند؟ کتاب بی تردید با طرح مساله اصلی امروز یعنی موقعیت جهانی جنگی که دستگاه اداری بوش اعلان کرده است از جای درستی آغاز می­کند. بحث هاردت و نگری این­ست که "جنگ به پدیده عام جهانی و پایان­ناپذیر تبدیل شده است." منظور آن­ها این نیست که جوامع در سراسر جهان با درگیری­های مسلحانه تجزیه می­شوند، که یقینا، دست کم، در کشورهای پیشرفته سرمایه­داری چنین نیست، بلکه این ایده که جامعه­ای در حال جنگ ، هر چه بیش­تر به وسیله­ای برای کنترل بر مردم یا آن­گونه که هاردت و نگری می­گوید به "سازو کار محدودیت" تبدیل می­شود.
بی تردید در این نظر عنصر مهمی از واقعیت نهفته است. جان اشکرافت در امریکا و دیوید برانکت در انگلیس از "جنگ با تروریسم" استفاده می­کنند تا اقدامات مستبدانه­ایی که برای حل و فصل مسائلی تحمیل کنند که در واقعیت امر فقر و نابرابری علت آن­هاست. اما این تنها یک گرایش است. باید تاکید کرد که، دست کم، آنچه در کشورهای پیشرفته سرمایه­داری مردم را به یکدیگر نزدیک می­کند، هنوز هم بیش­تر ایدئولوژی دموکراسی لیبرال و مزایایی است که مردم هنوز از دولت رفاه کسب می­کنند و هم­چنین مسائل رفاه مادی و معنوی که مصرف­گرایی فراهم می­آورد. هاردت و نگری در عین درک جهان امروز از پشت عینک ایده جنگ، جنگ واقعی را فراموش نمی­کنند. آن­ها اعتراضات جهانی پانزده فوریه 2003 را تحسین می­کنند و معتقدند که "اعتراضات علیه جنگ در حقیقت جانمایه همه اعتراضات و نارضایتی­هاست، مثلا جنگ، فقر جهانی و نابرابری را افزایش می­دهد و جلو هر نوع راه حل ممکن را می­گیرد."
این به رسمیت شناختن جنبش ضد جنگ و اهمیت آن، دست کم، از جانب هاردت نشان­گر یک دگرگونی است. او بلافاصله پس از 15 فوریه نوشت: "بخش عظیم انرژی­ایی که در اعتراضات ضد جهان گستره سرمایه در کار بود هم اکنون دوباره و به ناگزیر علیه جنگ جهت یافته است که جای تاسف دارد." این عدم اطمینان احتمالا بازتاب­دهنده تنش­های عمیق­تری در تجزیه و تحلیل هاردت و نگری است. آن­ها این ایده که "امپراطوری" "فضای همواری" است را مشخصا پس گرفته­اند و پذیرفته­اند که "همه قدرت­های شبکه "امپراطوری" برابر نیستند". و اینکه رقابت­های اساسی دولت­های اصلی سرمایه­داری را هم­چنان از یکدیگر جدا می­کند – امریکا با "سه رقیب در دراز مدت یعنی اروپا، روسیه و چین رو در روست."
درک اینکه بین این تحلیل و تئوری مارکسیسم کلاسیک امپریالیسم چه تفاوت ماهوی وجود دارد مشکل است. طبق تئوری مارکسیستی کلاسیک رقابت اقتصادی بین شرکت­ها و مبارزه و رقابت نظامی و سیاسی بین دولت­های سرمایه­داری مدرن حاکم است. با این همه، هاردت و نگری این نظر را در "امپراطوری" رد کردند. بحث آن­ها در "انبوه خلق" این­ست که استراتژی بوش در استفاده از قدرت نظامی پنتاگون برای تثبیت سلطه جهانی سرمایه­داری امریکا، استراتژی نامعقولی است. "امپراطوری به منظور حفظ خود باید نوع شبکه قدرتی را به وجود آورد که نه مرکز کنترل را منزوی کند و نه هیچ کشور خارجی یا نیروی مولده­ای را کنار بگذارد." در آن­جا توصیه کرده بودند که امریکا "فرمانروای مطلق"، جهان باید با "اشرافیت­های جهان" – شرکت­های چند ملیتی – دیگر قدرت­های اصلی، کنار بیاید تا جهان را بر اساس معقول­تری اداره کند.
این نظر با نظر کارل کائوتسکی در زمان جنگ اول جهانی تفاوت زیادی ندارد. در آن زمان کائوتسکی معتقد بود که جنگ دیگر بنفع غول­های جهانی نیست. آنجا که هاردت و نگری به بحث پیرامون بدیل در برابر "امپراطوری" می­پردازند اغتشاش و ابهام باز هم بیش­تر و خطای آشکار حاکم است. این بحث در ایده­ای خلاصه می­شود که عنوان "توده خلق" به آن داده­اند. منظور هاردت و نگری از این عنوان "همه کسانی است که تحت حاکمیت سرمایه­اند و بنابراین بالقوه... طبقه کسانی است که حاکمیت سرمایه را نمی­پذیرند." بدین ترتیب منظور آن­ها از انبوه خلق "مفهوم طبقاتی" است که در عین حال آن را بدیل مفهوم مارکسیستی کلاسیک طبقه کارگر قرار می­دهند و مفهوم مارکسیستی طبقه کارگر را به عنوان "مفهومی استثنایی" رد می­کنند. هاردت و نگری اصرار دارند بگویند منظورشان این نیست که "طبقه کارگر صنعتی دیگر وجود ندارد. اما نگری رسما می­گوید که "مبارزه طبقه کارگر دیگر وجود ندارد." ایده "انبوه خلق" بر اساس ملغمه­ایی از ادعاهای مغشوق بنا شده است. یکی از این ادعاها افزایش کار "غیر مادی است. کاری که تولیدات غیر مادی همچون دانش، اطلاعات، ارتباطات یک رابطه یا پاسخی احساسی به وجود می­آورد." بی تردید سهم تولید کالاهای مادی در کشورهایی چون ایالات متحده و بریتانیا کاهش یافته است. اما این بدان معنی نیست که کسانی که به "کار غیرمادی" مشغولند در مفهوم مارکسی کلمه کارگر نیستند.
مارکس طبقه را نه با آنچه تولید می­کرد، بلکه با وضعیتی که روابط تولیدی می­نامید، تعریف می­کرد. کارگران به خاطر فقر و نداشتن قدرت چانه­زنی مجبورند نیروی کارشان را در مقابل دستمزد مبادله کنند. آن­ها تحت کنترل سرمایه قرار دارند و بدین ترتیب است که استثمار می­شوند. خواه محل کارشان یک اداره، یک کارخانه، یک بیمارستان یا یک مرکز مخابره باشد. هاردت و نگری در واقع اهمیت کار مزدوری را در سرمایه­داری مدرن انکار می­کنند. آن­ها در دفاع از چنین نظری می­گویند که کار و زندگی شبیه هم می­شوند. آن­ها می­نویسند: "در بالاترین سطح، بازار کار شرکت­هایی چون مایکروسافت قرار دارند که می­کوشند اداره محل کار را بیش­تر شبیه خانه کنند. غدای مجانی و برنامه­های ورزشی ارائه می­دهند تا بدین طریق تا آنجا که می­توانند مستخدمین را ساعات بیش­تری در آن­جا نگهدارند. در پایین­ترین سطح بازار کار، کارگران مجبور به پذیرش چندین شغل برای گذران زندگی­اند."
اما آن­چه آن­ها در این­جا توضیح می­دهند کار کمرشکن است. کار مزدوری روز به روز بیشتر شده جان مردم را می­مکد، خواه طراحان نرم­افزار باشند یا کارگران مهاجری که به نهایت استثمار می­شوند. هرچه نباشد رابطه بین سرمایه و کار مزدوری به لحاظ اقتصادی و اجتماعی از گذشته فراگیرتر ­شده است. از آنجا که سرمایه به استثمار آنها وابسته است در نتیجه قدرتی که کارگران کسب می­کنند، برای همه کسانی که می­خواهند جهان را تغییر دهند، اهمیت استراتژیک اساسی خود را حفظ می­کند. ضعف تئوری طبقاتی هاردت و نگری تمامی تلاش­های­شان جهت تدوین یک بدیل برای "امپراطوری" را به آشفتگی می­کشاند.
آنها "تصاویر جذابی" در آستین دارند. مثلا اتحادی که به تفاوت­های بین مردم احترام می­گذارد، "دموکراسی مطلقی" که در خلاقیت تولید اجتماعی ریشه دارد و انقلابی که "به کابوس استبداد" منتهی نمی­شود. اما این­ها یادداشت­های نوید بخشی است که با تجزیه و تحلیل دقیق شرایط مادی، گزین­های استراتژیک یا امکانات نهادینه تضمین نشده است. کتاب "انبوه خلق" با به دست دادن چشم انداز "رویدادی پر اهمیت، ادعای رستاخیزی رادیکال" که "مهروزی سیاسی واقعی خواهد بود"، پایان می گیرد. اما تصاویر شاعرانه جایگزینی نیست برای اندیشه دشواری که این جهان وحشت­زا به آن نیاز دارد.
----------
* Tutu Bianche
* Disobbedienti